سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یادداشت های من
خانه | ارتباط مدیریت |بازدید امروز:4بازدید دیروز:6تعداد کل بازدید:24407

محمد جواد محسن زاده :: 83/12/17::  11:29 صبح

وزی فردی از آچاریا(فیلسوف معاصر هندی) پرسید: چگونه میتوانم اسرار
زندگی را بیاموزم؟ اوگفت: زندگی هیچگونه سری ندارد یا میتوانی بگویی
زندگی سری آشکار است، در زندگی همه چیز در دسترس است هیچ چیز در
زندگی پنهان و مخفی نیست تنها آنچه که نیازمندش هستی چشمان بیناست.
زندگی رمز آلود نیست و این واقعیت روی هر برگ درخت ، روی هر سنگریزه
کنار ساحل و در هر شعاع نور خورشید نوشته شده است. زندگی از تو نمی ترسد،
پس چرا خودش را از تو پنهان می کند؟! درواقع این تو هستی که پنهانی و و پیوسته
خودت را پنهان می سازی.تو خودت را بر روی زندگی می بندی، زیرا از زندگی
می ترسی.تو از زندگی کردن واهمه داری، زیرا رندگی کردن به مرگی پیوسته نیاز
دارد انسان باید هر لحظه بر گذشته بمیرد این است ضرورت عظیم زندگی اگر بتوانی
درک کنی که گذشته دیگر وجود ندارد، فهم این مطلب ساده خواهد بود.ولی تو در گذشته
می مانی، گذشته مانند همیشه روی تو آویزان است و این چسبندگی هیچ گاه پایان ندارد و
بجای اینکه تو را به زمان حال بیاورد ، چسبندگی بر گذشته، تورا به سمت آینده سوق می دهد.
بنابراین، تو یا در، خاطرات گذشته زندگی می کنی و یا در تصورات آینده و این دو، راههایی
هستند برای گم کردن زندگی.کافی است که فقط از خاطرات و تصورات بیرون بیایی.گذ شته
دیگر نیست و آینده هنوز نیست.هر دو ناموجودند.آنچه که موجود است حال است.حال همانخداوند
است.به دروازه های حال وارد شو آنگاه همه چیز بر تو مکشوف است.
از کتاب آه این


محمد جواد محسن زاده :: 83/12/17::  11:28 صبح

اینجا شهرک غرب است. چشمانم را بر می گردانم. همه عروسکی اند. از رنگ موی های لایت گرفته تا کفش_قرمزی. اینجا نقاشی پر رونق است!
اینجا از خطوط dial up خبری نیست در اینجا  DSL ها حکومت می کنند. باید خط قوی باشه تا بوت نشوی. اینجا کسی dc نمیشه. همه آنلاینند. حس میکنی!

اینها بهشت pool پارتی هاست. اینجا خجالت خریداری ندارد. اینجا همه همدیگر را می شناسند ! غریبه تویی و اعتقاداتت.
اینجا کسی بهمن نمی کشد. اینجا england برگ هم
طرفداران خاص خودش را دارد. اینجا گرد سفید چنگال سیاهش را در سینه خیلی ها فرو برده. خدا بداد ما برسد.
اینجا هیچ فرصتی نیست. تنها باید دید و دید. نه می توانی داشته باشی. نه می خواهی حسرت بخوری. تنها نگاه باید کرد. اما شاید جوری دیگر !
اینجا افشین از پدرش ناراضی است. چون رنگ پاجروش قرمزه. اینجا تایماز بر پدر هر چی بیل گیتسه لعنت می کنه. چون آنا آنطوری که تو چت عکس داده ناز نیست! اینجا شهلا یک persian cat دارد.
فرهاد با مارش بازی می کند. سنجاب سوزان شبیه کارتون سنجاب کوچولوست !(یادتون میاد؟!)
اینجا شهرک غرب است. مثل همه جای دنیا. لااقل خیلی جاها ! همه چیز زیبا به نظر می رسد. اما تو باور نکن !



لیست کل یادداشت های این وبلاگ
::تعداد کل بازدیدها::

24407

::آشنایی بیشتر::
::لوگوی من::
یادداشت های من
::وضعیت من در یاهو::
::اشتراک::