سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یادداشت های من
خانه | ارتباط مدیریت |بازدید امروز:8بازدید دیروز:6تعداد کل بازدید:24441

محمد جواد محسن زاده :: 83/12/17::  11:29 صبح

وزی فردی از آچاریا(فیلسوف معاصر هندی) پرسید: چگونه میتوانم اسرار
زندگی را بیاموزم؟ اوگفت: زندگی هیچگونه سری ندارد یا میتوانی بگویی
زندگی سری آشکار است، در زندگی همه چیز در دسترس است هیچ چیز در
زندگی پنهان و مخفی نیست تنها آنچه که نیازمندش هستی چشمان بیناست.
زندگی رمز آلود نیست و این واقعیت روی هر برگ درخت ، روی هر سنگریزه
کنار ساحل و در هر شعاع نور خورشید نوشته شده است. زندگی از تو نمی ترسد،
پس چرا خودش را از تو پنهان می کند؟! درواقع این تو هستی که پنهانی و و پیوسته
خودت را پنهان می سازی.تو خودت را بر روی زندگی می بندی، زیرا از زندگی
می ترسی.تو از زندگی کردن واهمه داری، زیرا رندگی کردن به مرگی پیوسته نیاز
دارد انسان باید هر لحظه بر گذشته بمیرد این است ضرورت عظیم زندگی اگر بتوانی
درک کنی که گذشته دیگر وجود ندارد، فهم این مطلب ساده خواهد بود.ولی تو در گذشته
می مانی، گذشته مانند همیشه روی تو آویزان است و این چسبندگی هیچ گاه پایان ندارد و
بجای اینکه تو را به زمان حال بیاورد ، چسبندگی بر گذشته، تورا به سمت آینده سوق می دهد.
بنابراین، تو یا در، خاطرات گذشته زندگی می کنی و یا در تصورات آینده و این دو، راههایی
هستند برای گم کردن زندگی.کافی است که فقط از خاطرات و تصورات بیرون بیایی.گذ شته
دیگر نیست و آینده هنوز نیست.هر دو ناموجودند.آنچه که موجود است حال است.حال همانخداوند
است.به دروازه های حال وارد شو آنگاه همه چیز بر تو مکشوف است.
از کتاب آه این



لیست کل یادداشت های این وبلاگ
::تعداد کل بازدیدها::

24441

::آشنایی بیشتر::
::لوگوی من::
یادداشت های من
::وضعیت من در یاهو::
::اشتراک::